جدول جو
جدول جو

معنی گرده سنگ - جستجوی لغت در جدول جو

گرده سنگ
(گِ دَ)
دهی از دهستان دیگلۀ بخش هوراند شهرستان اهر، واقع در 23500گزی جنوب هوراند و 3هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. هوای آن معتدل و دارای 301 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران سنگ
تصویر گران سنگ
سنگین، ثقیل، باوقار، موقر، قانع، بردبار، خوب، قیمتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاده سنگ
تصویر پاده سنگ
تخماق، کلوخ کوب
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ سَ)
کلوخ کوب. تخماق:
مرا مقابل خصمان خویشتن بینی
چو پاده سنگ بر سنگ و تل به پیش مغاک.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ / رِ یِ سَ)
سنگهایی که بردیف پهلوی هم چیده باشند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 37)
لغت نامه دهخدا
(پَرْ سَ)
نام یکی از دیه های آمل مازندران. (مازندران و استراباد رابینو)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ رَ)
که رنگش مثل رنگ مرده باشد از غایت خوف یا افراط غم. (آنندراج) ، رنگ پریده. بدون صفا و طراوت و شادابی:
زاهد من و زنده رود باده
جوی عسل تو مرده رنگ است.
سالک (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 63هزارگزی باختر مهاباد و 9هزارگزی باختر راه شوسۀ خانه به نقده. هوای آن سرد ودارای 156 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه لاوین تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
وزین. سنگین. ثقیل:
چو آن چامه بشنید بهرام گور
بخورد آن گران سنگ جام بلور.
فردوسی.
ای هوا یافته از طبع لطیف تو مثال
ای زمین یافته از حلم گران سنگ تو سنگ.
فرخی.
و فاضل ترین جنسش (جنس املج) آن است که اشهب باشد و گران سنگ و سخت. (الابنیه عن حقایق الادویه).
ترا گوسفندی از آن به بدی
که یاری گران سنگ و فربه بدی.
اسدی (از فرهنگ شعوری).
گلش هر زمان گشت بی رنگ تر
همان بار درّش گران سنگ تر.
اسدی.
چون سخت شود جنگش با بارۀ شب رنگش
کوپال گران سنگش درهم شکند مغفر.
امیرمعزی.
ای عجب دل سبک و درد گرانتر شودم
هرچه من رطل گران سنگ سبکتر رانم.
خاقانی.
که در پایان آن کوه گران سنگ
چمنگاهی است گردش بیشۀ تنگ.
نظامی.
ز گرز گران سنگ چالشگران
شده ماهی و گاو را سرگران.
نظامی.
، قانع. (برهان) ، صابر. (برهان) (آنندراج) ، کنایه از مردم با تمکین و وقار. (برهان) (غیاث). آهسته و بزرگوار و وزین:
از او شخصی فروافتد گران سنگ
ز بیم جان زند در کنگره چنگ.
نظامی.
بود چون سبزه زیرسنگ از نشو و نما عاجز
زبان عرض حال ما ز تمکین گران سنگش.
صائب.
، قیمتی. (شعوری ص 310) :
بتارک برش تاج دستور شاه
ز گوهر گران سنگ و تابان و ماه.
نظامی (از شعوری ص 310)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در سی هزارگزی جنوب خاوری چگینه بالا. ناحیه ای است کوهستانی، معتدل و دارای 25 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خرده گیر. نکته گیر
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ سَ)
خاکه سنگ. قطعات ریز سنگ. قطعات شکستۀ سنگ که برای زیرسازی زمین و جادۀ اسفالته بکار برند
لغت نامه دهخدا
(مُدَ / دِ سَ)
مردارسنگ. مردارسنج. مرداسنج. مرداسنگ. رجوع به مرداسنگ و دزی ج 2 ص 580 شود
لغت نامه دهخدا
(گِ دِ شَ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 40هزارگزی باختر مهاباد و 18هزارگزی خاور شوسۀ خانه به نقده. هوای آن معتدل و دارای 203 تن جمعیت است. آب آنجا از رود خانه قلعه تاسیان تأمین میشود. محصول آن غلات، توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
اکسید - دو ظرفیتی سرب متبلور یا پرو تواکسید سرب میباشد - اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد - یعنی متبلور نباشد - ماسیکو نام دارد ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور میگردد وبنام لیتارژ یا مردار سنگ نامیده میگردد. مردار سنگ بصورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد و یا قرمز متبلور میگردد. مردار سنگ در نقاشی بعنوان یکی از خشک کننده های رنگهای روغنی مصرف میشود و همچنین آنرا در پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی و سایل پزشکی جهت شستشو و ضد عفونی وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف میکنند و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه بسبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که بوسیله مردار سنگ لعاب داده میشوند باز هم بکار بردن آنهاجهت حفظ مواد غذایی و خوراکی خالی از خطر نیستند لیتارژ مردار سنج مردار سنج
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین وزین ثقیل: عمودی گران سنگ در پیش کوهه زین فرو برده، با وقار با تمکین و قور مقابل سبکسار: از او شخصی فرو افتد گران سنگ زبیم جان زند در کنگره چنگ. (نظامی)، با شکوه سرفراز، قانع خرسند، قیمتی ثمین پربها مقابل سبک سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرده تنگ
تصویر پرده تنگ
لحنی است از الحان موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاده سنگ
تصویر پاده سنگ
کلوخ کوب تخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد ساگ
تصویر گرد ساگ
گرد عقل: گرد خرد گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سنگ
تصویر گران سنگ
((~. سَ))
وزین، سنگین
فرهنگ فارسی معین
محلی در هفت تن از توابع لاریجان آمل
فرهنگ گویش مازندرانی